یه وقتایی آدم حرفی نداره ، ولی سکوتشو داره !
اما امان از اون وقتایی که نه حرفی داره و نه سکوتی داره !
که نه میخوای حرفی بزنی و نه میخوای حرفی نزنی !
که اینقدر بین سکوت و حرف زدن میری و میای که سرسام میگیری آخرش.
آخرشم هیچی. هیچی به هیچی !
شرایطِ منه که هی اومدم بنویسم هی ننوشته رد شدم و هی هی هی.
الان حس نوشتنُ دارم اما شرایطش رو نه !
باید 5 بیدار شم. برای کنکور !
میدونم نمیتونم یکی از اون 3 نفری باشم که هوش تبریز قبول میشه .
درگیریِ ذهنی شدید دارم بخاطر بیماری مامان و بابا .
اما میرم که با سوالا آشنا شم.
فردا جمعست ! خونم . شاید دوباره این حس اومد سراغم و نوشتم از
هرچیزی که سنگینی میکنه رو دلم که نه . رو مغزم !
هرکی که خوند این پست رو لطفا انرژی مثبت بفرسته برای صبح ! :)
شب بخیر.
هیچی ,هی ,حرفی ,رو ,میخوای ,حس ,که نه ,نه میخوای ,از اون ,به هیچی ,هیچی به
درباره این سایت